زغم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد دروغ است هر که گوید دل به دل راه دارد دله من زغصه خون شد دله او خبر ندارد دیرگاهی است سوالی دارم و معما این است سهم آزادی پروانه کجاست؟ و چرا بال کبوتر فقط آهنگ قفس می خواند؟ مرغ باران به کجا می بارد؟ و چرا یک گنجشک بار اول که سر از لانه برون می آرد تا که پر گیرد و بالا برود آسمان را جا نیست؟ و نمی دانم من از چه رو می گویند شب خمار است و سیاه شب اگر تاریک است علتش بخشش خورشید به ماه هست و زمین و سوالم این سهم دلتنگی خورشید کجاست؟ می خوام از دوست داشتن بگم از دوست داشتن تو و خودم بگم دوست داشتن برای من یه واژه بود مثل موج تو دریا سرگردون بود به وقت تنهایی سراغش میرفتم وقت خوشی فراموشش می کردم تو روزای ابری پشت پنجره واسی آدم برفی بیچاره دل می سوزندم چون خودمو مثل اون تو حصار می دیدم وقت بهار دنبالت می گشتم دنبال ادای دوست داشتن گلها زیر بارون می رقصیدم اما هیچی ازش نمی فهمیدم اما با اومدن تو همه چیز عوض شد رنگ گلها خواب زندگی رنگ دیگی شد دفتر مشقم هر شب با اسم تو پر شد رنگ نقاشیام رنگ چشمای تو شد شبا تو خواب رویای من نوازش دستهای گرم تو شد تو خواب و بیداری تو زندگی و رویا فقط یه آرزوی کوچیک دارم یه آرزوی کوچیک و محال دارم دوست دارم نه دیگه عین گداها به عشق اصرار میکنم نه دیگه تورو واسه دوس داشتناجبار میکنم نه دیگه آه،میکشم از دست بخت و سرنوش نه دیگه عشقمو فریاد ، بلکه انکارمیکنم نه دیگه تو فکر و رویا وخیال تو قفسم نه دیگه بهت میگم تنها تویی هم نفسم نه دیگه از تو ترانه میسازم تو لحظه هام نه دیگه اصراری هست که من بایدبهت برسم نه دیگه یواشکی با نگام تورو می پام نه دیگه دنبال خوشبختی تو رویاهات میام کار دیگه گذشته ازدخیل بستن به معبد چشات تو رواز خودت نمی خوام، تو رو از خدا می خوام عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده با چشمان تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی درجهان رسوا شدن عشق یعنی سست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن با ساختن عشق یعنی زندگی را باختن
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |